سه شنبه 16 اردیبهشت 1404
توضيحات بنر تبليغاتي
Nobitex Referral Campaign Banner

صندوق گروه مالی فیروزه

صندوق سرمایه گذاری فیروزه (ثبت شده) به تمام کدهای بورسی که امروز ثبت نام خودشون رو تکمیل کنند مقداری واحد صندوق ساحل پاداش میده !

کافیه وارد لینک زیر بشید , شماره موبایل و شماره ملیتون رو ثبت کنید , بقیه اطلاعاتتون رو خود صندوق از طریق سجام داره

مقدار پاداش محدوده و به دوستانی که زودتر وارد بشن تعلق میگیره

بعد ثبت نام , روی گزینه فعال سازی بالا صفحه بزنید تا پول بیاد تو حسابتون

کمتر از ۳ دقیقه وقت میبره !

لینک پاداش 👇👇👇

https://app.firouzeh.com

نویسنده : NetFars |

 

نام محله های قدیمی تهران

 

شاید هر روز نام چند محله تهران را بشنویم بی آنکه بدانیم چرا به این نام ها معروف شده اند.

با استفاده از منابعی چون کتاب اول و ویکی پدیا و دیگر منابع در وب ، اطلاعاتی درباره نام برخی محله های تهران گردآوری شده که در ادامه می خوانید :

 

سید خندان

سید خندان نام ایستگاه اتوبوسی در جاده قدیم شمیران بوده است.

سیدخندان پیرمردی دانا بوده که پیش گویی های او زبانزد مردم در سی یا چهل سال پیش بوده است.

دلیل نامگذاری این منطقه نیز احترام به این پیرمرد بوده است.

 

فرمانیه

در گذشته املاک زمین های این منطقه متعلق به کامران میرزا نایب السلطنه بوده و بعد از مرگ وی به عبدالحسین میرزا فرمانفرما فروخته شده است.

 

فرحزاد

این منطقه به دلیل آب و هوای فرح انگیزش به همین نام معروف شده است.

 

شهرک غرب

دلیل اینکه این محله به نام شهرک غرب معروف شد ، ساخت مجتمع های مسکونی این منطقه با طراحی و معماری مهندسان آمریکایی و به مانند مجتمع های مسکونی آمریکایی بوده و در گذشته نیز محل اسکان بسیاری از خارجی ها بوده است.

 

آجودانیه

آجودانیه در شرق نیاوران قرار دارد و تا اقدسیه ادامه پیدا می کند.

آجودانیه متعلق به رضاخان اقبال السلطنه وزیر قورخانه ناصرالدین شاه بوده ، او ابتدا آجودان مخصوص شاه بوده است.

 

اقدسیه

نام قبلی اقدسیه (تا قبل از ۱۲۹۰ قمری) حصار ملا بوده است.

ناصرالدین شاه زمین های آنجا را به باغ تبدیل و برای یکی از همسران خود به نام امینه اقدس (اقدس الدوله) کاخی ساخت و به همین دلیل این منطقه به اقدسیه معروف شد.

 

جماران

زمین های جماران متعلق به سید محمد باقر جمارانی از روحانیان معروف در زمان ناصر الدین شاه بوده است.

برخی از اهالی معتقدند که در کوه های این محله از قدیم ، مار فراوان بوده و مارگیران برای گرفتن مار به این ده می آمدند و دلیل نامگذاری این منطقه نیز همین بوده است.

و عده ای هم معتقدند که جمر و کمر به معنی سنگ بزرگ است و چون از این مکان سنگ های بزرگ به دست می آمده است ، آنجا را جمران ، یعنی محل به دست آمدن جمر نامیده اند.

 

پل رومی

پل رومی در واقع پل کوچکی بوده که دو سفارت روسیه و ترکیه را به هم متصل می کرده است.

عده ای هم معتقدند که نام پل از مولانا جلال الدین رومی گرفته شده است.

 

جوادیه (در جنوب تهران)

بسیاری از زمین های جوادیه متعلق به آقای فرد دانش بوده است که اهالی محل به او جواد آقا بزرگ لقب داده بودند.

مسجد جامعی نیز توسط جواد آقا بزرگ در این منطقه بنا نهاده شده است که به نام مسجد فرد دانش هم معروف است.

 

داودیه (بین میرداماد و ظفر)

میرزا آقاخان نوری صدر اعظم این اراضی را برای پسرش ، میرزا داودخان ، خرید و آن را توسعه داد.

این منطقه در ابتدا ارغوانیه نام داشت و بعدها به دلیل ذکر شده داودیه نام گرفت.

 

درکه

اگرچه هنوز دلیل اصلی نامگذاری این محل مشخص نیست ؛ اما برخی آن را مرتبط به نوعی کفش برای حرکت در برف که در این منطقه استفاده می شده و به زبان اصلی "درگ" نامیده می شده است دانسته اند.

 

دزاشیب (در نزدیکی تجریش)

روایت شده است که قلعه بزرگی در این منطقه به نام " آشِب" وجود داشته است.

و در گذشته نیز به این منطقه دزآشوب و دزج سفلی و در لهجه محلی ددرشو می گفتند.

 

زرگنده

احتمالا دلیل نامگذاری این محل کشف سکه ها و اشیاء قیمتی در این محل بوده است.

در گذشته این منطقه ییلاق کارکنان روسیه بوده است.

 

قلهک

کلمه قلهک از دو کلمه "قله" و "ک" تشکیل شده است که قله معرب کلمه کله ، مخفف کلات به معنای قلعه است.

عقیده اهالی بر این است که به دلیل اهمیت آبادی قلهک که سه راه گذرگاه های لشگرک ، ونک و شمیران بوده است ، به آن (قله - هک) گفته شده است.

 

کامرانیه

زمین های این منطقه ابتدا به میرزا سعیدخان ، وزیر امور خارجه تعلق داشت.

سپس کامران میرزا پسربزرگ ناصرالدین شاه ، با خرید زمین های حصاربوعلی ، جماران و نیاوران ، اهالی منطقه را مجبور به ترک زمین ها کرد و سپس آنجا را کامرانیه نامید.

 

محمودیه (بین پارک وی و تجریش یا ولیعصر تا ولنجک)

در این منطقه باغی بوده است که متعلق به حاج میرزا آقاسی بوده است و چون نام او عباس بوده آنرا عباسیه می گفتند.

سپس علاءالدوله این باغ بزرگ را از دولت خرید و به نام پسرش ، محمودخان احتشام السلطنه ، محمودیه نامید.

 

نیاوران

نام قدیم این منطقه گردوی بوده است

و برخی معتقدند در زمان ناصرالدین شاه نام این ده به نیاوران تغییر کرده است

به این ترتیب که نیاوران مرکب از "نیا" (حد ، عظمت و قدرت) ؛ "ور" (صاحب) و "ان" (علامت نسبت) است ؛ و در مجموع یعنی کاخ دارای عظمت.

 

ونک

نام ونک تشکیل شده است از دو حرف "ون" به نام درخت و حرف "ک" که به صورت صفت ظاهر می شود.

 

یوسف آباد

منطقه یوسف آباد را میرزا یوسف آشتیانی مستوفی الممالک در شمال غربی دارالخلافه ناصری احداث کرد و به نام خود ، یوسف آباد نامید.

 

پل چوبی

قبل از اینکه شهر تهران به شکل امروزی خود درآید ، دور شهر دروازه هایی بنا شده بود تا دفاع از شهر ممکن باشد.

یکی از این دروازه ها ، دروازه شمیران بود با خندق هایی پر از آب در اطرافش که برای عبور از آن ، از پلی چوبی استفاده می شد.

امروزه از این دروازه و آن خندق پر از آب اثری نیست ؛ اما این محل همچنان به نام پل چوبی معروف است.

 

شمیران

نظریات مختلفی درباره این نام شمیران وجود دارد.

یکی از مطرح ترین دلایل عنوان شده ترکیب دو کلمه "سمی یا شمی" به معنای سرد و "ران" به معنای جایگاه است ؛ و در واقع شمیران به معنای جای سرد است. به همین ترتیب نیز تهران به معنای جای گرم است.

همچنین در نظریه دیگری به دلیل وجود قلعه نظامی در این منطقه به آن شمیران می گفتند

و همچنین برخی نیز معتقدند که یکی از نه ولایت ری را شمع ایران می گفتند که بعدها به شمیران تبدیل شده است.

 

گیشا

نام گیشا که در ابتدا کیشا بوده است ، برگرفته از نام دو بنیانگذار این منطقه (کینژاد و شاپوری) می باشد.

 

منیریه (در جنوب ولیعصر)

منیریه در زمان قاجار یکی از محله های اعیان نشین تهران بوده و گفته شده نام آن از نام زن کامران میرزا ، یکی از صاحب منصبان قاجار ، به نام منیر گرفته شده است.

 

"اگر ناخواسته در این باب قصوری شده ، شرمنده"

 

 

امتیاز : نتیجه : 5 امتیاز توسط 1 نفر مجموع امتیاز : 5

برچسب ها : نام محله های قدیمی تهران , کتاب اول , سید خندان , شمیران , فرمانیه , فرحزاد , شهرک غرب , آجودانیه , اقدسیه , حصار ملا , پل رومی , دزاشیب , زرگنده , قلهک , کامرانیه , نیاوران , ونک , یوسف آباد , پل چوبی , گیشا ,

تاریخ : جمعه 10 فروردین 1403 | نظرات (0) بازدید : 264
نویسنده : NetFars |

 

داستان پادشاه چهار زنه

 

روزی روزگاری .....

پادشاهی وجود داشت كه چهار زن داشت !

پادشاه زن چهارمش را بيشتر از همه دوست داشت. و با قبای گران قيمتش چنان به او عشق مي ورزيد كه بهترين رفتارها را با او می كرد و بهترين ها را به او می داد.

او همسر سومش را نيز بسيار دوست داشت و هميشه او را به قلمروی پادشاهی همسايه برای تفريح مي فرستاد. با اين وجود می ترسيد كه روزی او تنهايش بگذارد.

او همسر دومش را نيز دوست داشت. و او ( همسر دومش ) برايش محرم اسرار بود و با او مهربان ، رحيم و صبور بود. هر وقت با مشكلی روبرو می شد می توانست مشكلاتش را با او در ميان بگذارد تا او در شرايط سخت كمكش كند.

همسر اولش شريكی باوفا برايش بود و او را در مال و دارايی و مسايل حكومتی مشاركت می داد. اگر چه او پادشاه را شديدا دوست داشت ؛ با اين وجود او همسر اولش را دوست نداشت و به سختی به او اعتنايی می گذاشت.

 

داستان پادشاه چهار زنه

 

روزی پادشاه بيمار شد ؛ او می دانست كه وقتش بسيار كم است. او به زندگی پر تجملش فكر می كرد و با خود می گفت : من اكنون 4 همسر با خود دارم و وقتی بميرم تنها نخواهم شد.

بنابراين او چهارمين همسرش را فرا خواند و به او گفت : من تو را بيشتر از همه دوست دارم ؛ من بهترين جامه ها را به تو هديه كردم و بيشترين توجه ها را به تو كردم. اكنون من در حال مردن هستم ؛ آیا تو با من می آیی و مرا همراهی ميكني ؟

همسر چهارمش پاسخ داد : "به هيچ وجه" و بدون گفتن حتی يك كلمه از او دور شد.

پاسخ او همچون خنجری در قلب پادشاه فرو رفت ؛ پادشاه اندوهگين سپس همسر سومش را فرا خواند و به وی گفت : من در تمام طول زندگی ام تو را دوست داشتم ؛ اكنون كه من در حال مردن هستم آيا تو با من می آيی و مرا همراهی ميكنی ؟

همسر سومش پاسخ داد : نه ؛ زندگی خيلی خوب است !!! وقتی تو بميری ، من دوباره ازدواج خواهم كرد.

قلب پادشاه رنجور شد و تكان خورد ؛ او سپس همسر دومش را فرا خواند و به او گفت : من هميشه برای كمك به تو آماده و حاضر بودم ؛ اكنون كه من در حال مردن هستم آيا تو با من می آيی و مرا همراهی ميكني ؟

همسر دومش پاسخ داد : متاسفم ؛ از من كمكی برنمی آيد ؛ نهايت كمك من اين است كه تو را تا قبرت برسانم.

جوابش مثل صاعقه ای رها شده بود و پادشاه خوار شد.

سپس صدايی فرياد برآورد : من اينجا را با تو ترك خواهم كرد ؛ با تو خواهم آمد ؛ مهم نيست كه تو كجا می روی !

پادشاه نگاهی انداخت و همسر اولش را ديد ؛ او كه از سوء تغذيه رنج می برد لاغر و استخوانی شده بود.

پادشاه با اندوهی فراوان گفت : من تا زمانی كه اين شانس را داشتم بايد بيشتر به تو توجه می كردم.

 

 

در حقيقت ما در زندگيمان چهار زن داريم !

چهارمين همسر ما بدن ماست.

مهم نيست كه چقدر وقت و تلاش صرفش كنيم تا خوب به نظر برسد ؛ وقتي ما بميريم ما را ترك خواهد كرد.

سومين همسر ما ، مال و مقام و ثروت ماست.

وقتی ما بميريم او نيز به بقيه می پيوندد.

دومين همسر ما خانواده و دوستان ما هستند.

مهم نيست كه چقدر با ما بوده اند ؛ نهايتا می توانند ما را تا سر قبر همراهی كنند.

و اولين همسر ما روح ماست كه اغلب در تعقيب ثروت ، قدرت و شادی های قبلی پنهان شده است.

با همه وجود ، روح ما تنها چيزی است كه هر جا ما برويم با ما می آید.

بنابراين به آن توجه كنيد و آن را قوت ببخشید و به آن عشق بورزيد.

اين بزرگترين هديه خداوند به ما در اين دنياست.

پس بياييد آن را بدرخشانيم ......

 

 

امتیاز : نتیجه : 5 امتیاز توسط 1 نفر مجموع امتیاز : 5

برچسب ها : داستان پادشاه چهار زنه , داستان کوتاه , داستان آموزنده , داستان شب , پادشاه , همسر , زندگی و مرگ , بدن انسان , مال و ثروت , خانواده , دوستان ,

تاریخ : جمعه 10 فروردین 1403 | نظرات (0) بازدید : 190
نویسنده : NetFars |

 

روانشناسی دست خط

 

 

کسانى که خطى نامرتب دارند

احتمالاً در زندگى بسیار فعال هستند و به همین دلیل برایشان مشکل است که بتوانند ثابت و بى تحرک بمانند و برخى از کارهایشان حساب شده و سنجیده نیست. به همین دلیل گاهى اوقات براى دوستان و افراد خانواده غیرقابل پیش بینی هستند. آزادى شخصیتى براى آنها خیلى مهم است و اهمیت زیادى به استقلال خود مى دهند و ممکن است گاهى خیلى احساساتى رفتار کنند.

 

کسانى که دست خط مرتب و خوانایى داشته باشند

مى توان این طور برداشت کرد که آنها خودشان را بسیار کنترل مى کنند و دوست ندارند به راحتى شخصیت خود را لو بدهند. حتى گاهى اوقات برایشان مشکل است که احساساتشان را بروز دهند و آن را سرکوب مى کنند.

 

کسى که خیلى پررنگ مى نویسد و قلم را زیاد فشار مى دهد

احتمالاً علاقه زیادى به مخالفت کردن با دیگران دارد ؛ چرا که احساس قدرت و اعتماد به نفس زیادى مى کند و دوست دارد روى دیگران اعمال نفوذ کند و به همین خاطر شخصیت افراد را درست درک نمى کند.

 

کسانى که خیلى کم رنگ مى نویسند

احتمال این که فردى حساس و دلسوز باشند بسیار زیاد است و موقعیت دیگران را حتى بیشتر از خودشان درک مى کنند و این امکان نیز وجود دارد که قادر به اثبات حرف خودشان نباشند و خیلى راحت ضربه مى خورند و وقتى دیگران از آنها انتقاد مى کنند خیلى سریع از موضع خودشان عقب نشینى مى کنند.

 

کسانی که خیلى کند و آهسته مى نویسند

به سرعت قادر به نشان دادن عکس العمل نیست ؛ این افراد احتمالاً به زمان بیشترى براى ابراز عقیده خود نیاز دارند. افرادى که آهسته مى نویسند از نظر خلق و خو اغلب اشخاصى ملاحظه کار و محتاط هستند و در نتیجه به زمان بیشترى براى فکر کردن و فهمیدن نیاز دارند و در ابراز احساساتشان هم کند هستند و اغلب دوست دارند هیچ تصمیمى نگیرند تا این که یک تصمیم غلط بگیرند.

 

کسانی که دست خط تند و شتابزده اى دارند

احتمالاً افرادى کم حوصله هستند و از اتلاف وقت خسته مى شوند و از نظر خلق و خو بسیار لحظه اى هستند. سریع درک مى کنند و در نشان دادن رفتار و احساساتشان چندان پایدار نیستند و اغلب به دلیل شتابزدگى در تصمیم گیرى دچار لغزش و خطا شده و از این که در آرامش به حرفهاى دوستانشان گوش کنند خسته مى شوند.

 

کسانی که دست خط ساده اى دارند و خیلى ابتدایى مى نویسند

در روابط با دیگران ترجیحاً واقع گرا و با تدبیر هستند و نمى توانند قبول کنند که گاهى باید با دیگران کنار بیایند و به آنها توجه کنند و همچنین اطرافیان به ندرت از آنچه درون آنها مى گذرد آگاهى پیدا مى کنند.

 

کسانی که دست خطى زیبا و پر رنگ و لعابى دارند

این امکان وجود دارد که گاهى به شدت رسمى برخورد کرده و خیلى مفصل و با علاقه درباره مسائل دلخواهشان حرف بزنند و این احتمال نیز وجود دارد که در خواسته ها و تمایلاتشان پرتوقع و رویایى باشند.

 

اگر شما خود را داراى دست خط ریزى مى بینید و بسیار کوچک مى نویسید

احتمالاً شما توانایى هاى خود را دست کم مى گیرید و خودتان را از آن چه واقعاً هستید کمتر ارزیابى مى کنید و ممکن است گاهى تنگ نظر و خرده گیر باشید.

 

اما اگر درشت مى نویسید

این احتمال وجود دارد که خودتان را زیادى بزرگ و مهم جلوه داده و گاهى بسیار با اعتماد به نفس و از موضع قدرت رفتار مى کنید.

 

اگر کسى دست خط شکسته اى دارد و حروف را زوایه دار و شکسته مى نویسد

فردى بسیار با اراده مى باشد و در کارهایش حد وسط را قبول ندارد و به همین علت اهل سازش و مصالحه نیست و اغلب به همین خاطر که حد وسط را دوست ندارد از دیگران خسته مى شود و تصمیمى نمى گیرد ، چون دوست ندارد راه اشتباه را انتخاب کند.

 

اگر فردى دست خط ملایم و کشیده اى دارد

آدمى چند بعدى است و مى تواند مشکلاتش را از زوایاى مختلف بررسى و درک کند. برایش تنوع مهم است و گاهى احساس مى کند استعدادهاى زیادى دارد و نمى تواند هیچ کدامشان را به درستى شکوفا کند. ممکن است فردى زود رنج باشد و به ندرت علیه برداشت ها و انتقادات دیگران از خود دفاع کند.

 

اگر کلمات را در هم و فشرده مى نویسید

احتمالاً شما فرد راحتى نیستید ؛ و در جمع ، خودتان را کنارى مى کشید و مى خواهید کنترل خود را از دست ندهید. از برقرارى رابطه با دیگران خوشتان نمى آید و گاهى دوست ندارید خود را فردى خوش فکر نشان بدهید. اغلب بعد از دیگران ابراز عقیده مى کنید و عقیده خود را مى گویید و این به این علت است که قدرى محتاط هستید.

 

کسى که کلمات را با فاصله و باز باز مى نویسد

خیلى راحت با دیگران رابطه برقرار کرده و خیلى ساده و بى تکلف و مستقیماً به دیگران نزدیک مى شود. گاهى به راحتى از کوره درمى رود و با این کار ممکن است به حریم شخصى دیگران تجاوز کند و این به این علت است که او ارزشى به خوددارى کردن و کنترل خود نمى دهد، اما انسانى کوشا و باطراوت است که سریع تصمیم گرفته و با کارهاى خود به دیگران خدمت مى کند.

 

 

امتیاز : نتیجه : 5 امتیاز توسط 1 نفر مجموع امتیاز : 5

برچسب ها : روانشناسی دست خط , دستخط , بدخط , خوانا , شخصیت , روانشناسی , سرکوب احساسات , پر رنگ , اعتماد به نفس , کم رنگ , حساس و دلسوز , کند و آهسته , عکس العمل , محتاط , کو حوصله , لغزش و خطا , واقع گرا ,

تاریخ : پنجشنبه 09 فروردین 1403 | نظرات (0) بازدید : 147
نویسنده : NetFars |

 

داستان کوتاه و خواندنی مداد

 

 

پسرک از پدربزرگش پرسید :

پدربزرگ درباره چه می نویسی ؟

 

پدربزرگ پاسخ داد :

درباره تو پسرم

اما مهمتر از آنچه می نویسم ، مدادی است که با آن می نویسم

می خواهم وقتی بزرگ شدی ، تو هم مثل این مداد بشوی !

 

پسرک با تعجب به مداد نگاه کرد و چیز خاصی در آن ندید

پسرک گفت : اما این هم مثل بقیه مدادهایی است که دیده ام !

 

پدربزرگ گفت : بستگی داره چطور به آن نگاه کنی

در این مداد پنج صفت هست که اگر به دستشان بیاوری ، برای تمام عمرت با دنیا به آرامش میرسی

 

صفت اول : می توانی کارهای بزرگ کنی ، اما هرگز نباید فراموش کنی که دستی وجود دارد که هر حرکت تو را هدایت می کند

اسم این دست خداست ، او همیشه باید تو را در مسیر اراده اش حرکت دهد.

 

صفت دوم : باید گاهی از آنچه می نویسی دست بکشی و از مداد تراش استفاده کنی ؛ این باعث می شود مداد کمی رنج بکشد اما آخر کار ، نوکش تیزتر می شود ( و اثری که از خود به جا می گذارد ظریف تر و باریک تر )

پس بدان که باید رنج هایی را تحمل کنی ، چرا که این رنج باعث می شود انسان بهتری شوی.

 

صفت سوم : مداد همیشه اجازه می دهد برای پاک کردن یک اشتباه ، از پاک کن استفاده کنیم

بدان که تصحیح یک کار خطا ، کار بدی نیست ؛ در واقع برای اینکه خودت را در مسیر درست نگهداری ، مهم است.

 

صفت چهارم : چوب یا شکل خارجی مداد مهم نیست ؛ زغالی اهمیت دارد که داخل چوب است

پس همیشه مراقب باش درونت چه خبر است.

 

و سرانجام

صفت پنجم مداد : همیشه اثری از خود به جا می گذارد

پس بدان هر کاری در زندگی ات می کنی ، ردی از تو به جا می گذارد ؛ پس سعی کن نسبت به هر کاری که می کنی ، هوشیار باشی و بدانی چه می کنی.

 

 

امتیاز : نتیجه : 5 امتیاز توسط 1 نفر مجموع امتیاز : 5

برچسب ها : داستان کوتاه و خواندنی مداد , داستان کوتاه , مداد , داستان خواندنی , داستان شب , پدربزرگ , آرامش , کارهای بزرگ , دست خدا , مداد تراش , پاک کن , کربن , زغال ,

تاریخ : شنبه 04 فروردین 1403 | نظرات (0) بازدید : 154
نویسنده : NetFars |

 

تفاوت مدیران در انگلستان و ایران

 

 

مطالب زیر شاید کمی مایه های طنز داشته باشند ؛ اما خیلی وقتها رنگ واقعیت به خودشون می گیرند.

 

در انگلستان موفقيت مدير را بر اساس پيشرفت مادی و اقتصادی مجموعه تحت مديريتش می سنجند

در ايران موفقيت يک مدير را نمی سنجند ، خود مدير بودن نشانه‌ای از موفقيت محسوب می شود.

 

در انگلستان مديران و روسا بعضی وقت‌ها استعفا می دهند

در ايران عشق به خدمت ، مانع از اين امر می شود.

 

در انگلستان افراد از مشاغل پايين شروع می کنند و به تدريج ممکن است ارتقا پيدا کنند

در ايران برخی افراد مادرزادی مدير و رئيس اند و اولين شغلشان (در بيست و چند سالگی) مديريت و رياست است.

 

در انگلستان برای يک مقام دنبال فرد مناسب می گردند

در ايران برای يک فرد ، دنبال مقام مناسب می گردند ؛ و حتی در صورت لزوم يک مقام تازه ساخته می شود.

 

در انگلستان کسی که کارمند ساده است ، سه سال بعد ممکن است مدير شود

در ايران کسی که کارمند ساده است ، سه سال بعد هنوز کارمند ساده است ؛ ولی در اين مدت سه بار رئيسش عوض شده.

 

در انگلستان کسی که خيلی دانش و تجربه داشته باشد و بخواهند از او بيشترين استفاده را ببرند ، به سمت مشاوری گماشته مي‌شود

در ايران کسی که نخواهند ازش استفاده کنند ، مشاور می شود.

 

در انگلستان اگر کسی از کار برکنار بشود ، عذرخواهی می کند و حتی ممکن است محاکمه شود

در ايران بعد از برکناری ، طی مراسم باشکوهی از فرد تقدير شده و وی را به مديريت جای ديگری می گمارند.

 

در انگلستان مديران يک اداره کارشان را به صورت گروهی انجام می دهند ؛ اما مستقل از هم استخدام شده يا برکنار می شوند

در ايران افراد به صورت گروهی از يک اداره به اداره ديگر جا به جا می شوند ؛ ولی در حين کار هيچ نوع هماهنگی ندارند.

 

در انگلستان برای استخدام يک رئيس دانشگاه ، مثل بقيه مشاغل ، در روزنامه ها آگهی چاپ می کنند ؛ از بین درخواست‌های رسيده با برخی مصاحبه می کنند و سرانجام يکي را انتخاب می کنند

در ايران ، برای انتخاب رئيس ، به افراد مورد نظر تلفن می کنند !

 

 

امتیاز : نتیجه : 5 امتیاز توسط 1 نفر مجموع امتیاز : 5

برچسب ها : تفاوت مدیران در انگلستان و ایران , ایران , انگلستان , مدیر , مدیریت , مطلب طنز , موفقيت مدير , استعفا , عشق به خدمت , شغل , مشاغل , مادرزادی , ریاست , کارمند ساده , مشاور , مراسم باشکوه , کار گروهی , رئيس دانشگاه , استخدام ,

تاریخ : شنبه 04 فروردین 1403 | نظرات (0) بازدید : 180
نویسنده : NetFars |

 

موضوع انشاء : « فرهنگ را توصیف كنید ! »

 

 

پیش مامانی رفتم و موضوع انشاء رو بهش گفتم.

مامانی گفت : « از نشانه های با فرهنگ بودن این است كه همیشه شیشه های خونه تمیز باشه ، و از اونجا كه شیشه ها فقط با روزنامه كاملا تمیز میشن ، اگر دیدی یك نفر در خیابان بود و دستش روزنامه بود یعنی اینكه آدم بافرهنگی است. »

از مامانی پرسیدم : « پس آدم های بی فرهنگ شیشه هاشون رو با چی پاك می كنن ؟ »

مامان گفت : « مثل عمه ی بی فرهنگت با لنگ ! »

 

من داشتم حرفهایی كه مامان می زد رو توی دفتر انشام می نوشتم كه نازنین (خواهر كوچولوم) اومد و گوشه ی دفترم رو پاره كرد و فرار كرد ، من هم كیفم رو به طرفش پرت كردم ... متاسفانه به دلیل عدم تمرین ، هدف گیری ام بد شده ، كیف به جای سرش به گردنش اصابت كرد ...

 

مامان كه این كار من رو دید گفت : « یكی دیگر از مشخصه های آدم بافرهنگ این است كه چیزی رو به سمت كسی پرتاب نمی كند ، مثلا تماشاگران بی فرهنگ توی ورزشگاه ها به داخل زمین چمن ، صندلی و نارنجك و بطری نوشابه پرتاب می كنند. »

 

موضوع انشاء رو به بابایی گفتم.

بابایی گفت : « حتما خانوم معلمتان خیلی بافرهنگ است كه چنین موضوع های انشایی رو انتخاب میكنه ! »

اما نمی دونم چرا مامان به بابایی چشم غره رفت !

بابایی هم گفت : « یادته توی اتوبوس بودی و اون آقاهه بهت گفت بی فرهنگ ؟ این حرف رو به خاطر این زد كه تو داشتی پوست تخمه ات رو می ریختی كف اتوبوس. »

به بابایی گفتم : « خب پول تو جیبی ام رو زیاد كنین تا برم مغز پسته بخرم تا پوست نداشته باشه و با فرهنگ بشم ! »

نمی دونم چرا بابایی بحث رو عوض كرد و گفت : « اصلا یه مثال دیگه برات می زنم ؛ آدمهای بافرهنگ به حقوق دیگران احترام می گذارند و توی محیط های عمومی و سربسته سیگار نمی كشند ! »

به بابایی گفتم : « یعنی شما بی فرهنگ هستید ؟ »

بابایی كمی هول شده بود و نمی دونم چرا داشت ابروهاش رو به سمت بالا و پایین می برد و انگشت اشاره اش رو روی دماغش گذاشته بود.

من حرفم رو ادامه دادم : « پس چرا شما دیروز توی خونه ی عمو اینا سیگار كشیدی ؟  اونجا ؛ هم عمومی بود و هم سربسته. »

نمی دونم چرا بعد از صحبت های من ، مامان به طرف بابا ملاقه پرت كرد ، البته برخلاف هدف گیری من ، هدف گیری مامان خیلی خوب است ، دقیقا ملاقه به كله ی بابایی اصابت كرد.

 

به مامانی گفتم : « مگه شما نگفته بودی آدمهای با فرهنگ چیزی رو پرتاب نمی كنند ؟ »

مامانی جواب داد : « ملاقه استثناء است و در ضمن خیلی هم فرهنگی است ! »

 

- یادم باشه برای خودم یه ملاقه بگیرم تا از این به بعد مثل آدم های بافرهنگ عمل كنم و نازنین رو با ملاقه بزنم !!

 

پیش داداشی رفتم و ازش در مورد فرهنگ پرسیدم.

داداشی گفت : « فرهنگ رو نمی دونم چیه ، اما در مورد بی فرهنگی یه كم اطلاعات دارم ؛ راستش فكر كنم موتورگازی نشانه ی بی فرهنگی باشه ، چون وقتی سوار موتورگازی بودم یه نفر بهم گفت بی فرهنگ. »

به داداشی گفتم : « خب شاید به خاطر چیز دیگه ای بهت گفته بی فرهنگ»

داداشی گفت : « نه ! مطمئن هستم به خاطر موتورگازی بود ، چون كار دیگه ای نكردم كه بهم بگن بی فرهنگ ، مثل همیشه در حالی كه داشتم با یه دستم تخمه می خوردم از چراغ قرمز رد شدم. »

من خندیدم و گفتم : « من فهمیدم چرا بهت گفته بی فرهنگ ؛ چون پوست تخمه رو داشتی می ریختی روی زمین ! »

نیم ساعتی برای داداشی در مورد فرهنگ توضیح دادم ، حتی بهش گفتم كه پرت كردن چیزی دلیل بر بی فرهنگ بودن آدم است.

اما وقتی شكلاتش رو از روی میزش برداشتم و فرار كردم مثل بی فرهنگ ها یه روزنامه رو لوله كرد و به طرفم پرت كرد !

 

یادم باشه به جای یكی ؛ دو تا ملاقه بگیرم تا در این گونه مواقع بتونم پاسخ دندان شكن فرهنگی به داداشی بدم !

 

ما از این انشاء نتیجه می گیریم كه ملاقه چیز خوبی است و آن آقا كلاغه هم كه با ملاقه زد توی كله ی الاغه در حقیقت داشته كار فرهنگی انجام میداده !

 

با تشكر از پدر و مادر و برادرم كه در نوشتن این انشای فرهنگی به من كمك كردند !

 

 

امتیاز : نتیجه : 5 امتیاز توسط 1 نفر مجموع امتیاز : 5

برچسب ها : موضوع انشاء : « فرهنگ را توصیف كنید ! » , تمیز کردن شیشه , روزنامه , فرهنگ , فرهنگی , آدم بی فرهنگ , لنگ , تماشاگر نما , موضوع انشاء , سیگار کشیدن , مغز پسته , هول شدن , پرتاب کردن , ملاقه , بی فرهنگ , موتور گازی , چراغ قرمز , انشا , انشاء ,

تاریخ : جمعه 03 فروردین 1403 | نظرات (0) بازدید : 178

عکس هایی از ساختمان جالبی در نیاوران تاریخ : جمعه 12 اردیبهشت 1404
خواص و مضرات زردچوبه تاریخ : پنجشنبه 18 بهمن 1403
ترول سایپا تاریخ : جمعه 21 دی 1403
ترول تایپ تاریخ : جمعه 21 دی 1403
ترول اجسام شفاف تاریخ : جمعه 21 دی 1403
ترول شامپو خریدن دخترا و پسرا تاریخ : جمعه 21 دی 1403
ترول انعکاس صدای کوهستان تاریخ : جمعه 21 دی 1403
آخرین كلمات برخی افراد به نقل از عزرائیل ! تاریخ : جمعه 09 آذر 1403
هر آنچه که در مورد صلوات باید بدانید تاریخ : جمعه 09 آذر 1403
ترول دوش گرفتن با آب سرد تاریخ : جمعه 25 آبان 1403
قانون مدنی و اصلاحات بعدی تاریخ : جمعه 25 آبان 1403
تیروئید عصبی تاریخ : جمعه 27 مهر 1403
روانشناسی شکل امضا تاریخ : جمعه 27 مهر 1403
حالت چشم دانشجویان دختر و پسر تاریخ : دوشنبه 28 خرداد 1403
ماجرای طنز دختر مکزیکی و نامزدش ! تاریخ : دوشنبه 28 خرداد 1403
عکس انواع خر تاریخ : جمعه 04 خرداد 1403
عکس شجره نامه پادشاهان هخامنشی تاریخ : جمعه 04 خرداد 1403
عکس چهره دختر خانم ها بعد از بیدار شدن تاریخ : جمعه 28 اردیبهشت 1403
آموزش کاربردی چند ضد حال اساسی تاریخ : جمعه 28 اردیبهشت 1403
داستان کوتاه و خواندنی پیرمرد و دخترک تاریخ : جمعه 07 اردیبهشت 1403

تعداد صفحات : 34


فروشگاه اینترنتی
نت فارس
firefox
opera
google chrome
safari