شعری از فروغ - شکست نیاز
آتشی بود و فسرد
رشته ای بود و گسست
دل چو از بند تو رست
جام جادویی اندوه شکست
آمدم تا به تو آویزم
لیک دیدم که تو آن شاخه ی بی برگی
لیک دیدم که تو به چهره ی امیدم
خنده ی مرگی
وه چه شیرینست
بر سر گور تو ای عشق نیازآلود
پای کوبیدن
وه چه شیرینست
از تو ای بوسه ی سوزنده ی مرگ آور
چشم پوشیدن
وه چه شیرینست
از تو بگسستن و با غیر تو پیوستن
در به روی غم دل بستن
که بهشت اینجاست
به خدا سایه ی ابر و لب کشت اینجاست
تو همان به که نیندیشی
به من و درد روانسوزم
که من از درد نیاسایم
که من از شعله نیفروزم
"فروغ فرخ زاد"
امتیاز : |
|
نتیجه : 0 امتیاز توسط 0 نفر مجموع امتیاز : 0 |
|
نمایش این کد فقط در ادامه مطلب
برچسب ها :
شعری از فروغ - شکست نیاز ,
فروغ فرخزاد ,
فروغ ,
شکست نیاز ,
شعر ,
شاعر ,
فروغ فرخ زاد ,
فرخ زاد ,